چشم ها را شست چشمهایم بستم او دید و من ...

دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۳

 

از مرگ تو بار سفر من بستم

 

نه نان نامم بر گور تو یافتم

نه نان ننه هام در گور تو یافتم

 

پدر در سوگ همزادهایش شد 

من نه پدر گویی که در به در شدم

تو پدر  من خودم برادر خودم 

تشنه کام تشنه لب نان میخواست 

بابا بابا بابا  آ....ب

برادر نانش بده 

من در جزیره دانایی بار سفر بستم

پشت سر مسافر آب بریز

آب دریا خشکید 

مسافر سکوتش شکست و سقوطش همراه فریادش بر زمین نشست

پرواز ابدی ست

سفر حتمی شد.

تعداد نظرات این مطلب : 0

نظرات

  1. هیچ نظری برای این مطلب وجود ندارد

دیدگاه خود را بیان کنید :

اخرین مطالب